Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
É
é
Í
í
Ó
ó
Ú
ú
Ü
ü
Ñ
ñ
1 . سپری کردن
2 . دادن
3 . قبول شدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
pasar
/pasˈaɾ/
فعل گذرا
[گذشته: pasé]
[حال: paso]
[گذشته: pasé]
[گذشته کامل: pasado]
صرف فعل
1
سپری کردن
صرف کردن، گذراندن
1.- ¿Qué hiciste durante las vacaciones? - Pasé el mes entero en casa de mis abuelos.
1. - در تعطیلات چه کاری انجام دادی؟ - تمام ماه را در خانه پدربزرگ و مادربزرگم گذراندم.
2
دادن
1.Pásame la mantequilla, por favor.
1. لطفاً کره را بده به من.
3
قبول شدن
1.Si paso este examen, habré acabado la carrera.
1. اگر این امتحان را قبول شوم، مدرکم را خواهم گرفت.
کلمات نزدیک
llegar
lengua materna
ir a la cama
igual
entrar
por
routina
sílaba
temprano
tener
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان