[اسم]

el pasta

/pˈasta/
غیرقابل شمارش مذکر

1 پاستا ماکارونی

  • 1.Dejé de comer pasta y pan porque quiero adelgazar.
    1. من دیگر پاستا و نان نمی‌خورم، زیرا می‌خواهم لاغر بشوم.

2 خمیر (شیرینی‌پزی) (la pasta)

  • 1.Me tienes que explicar cómo haces la pasta de las medialunas.
    1. باید به من توضیح بدهی که چطور خمیر کروسان درست می‌کنی.

3 نان شیرین(اسپانیا) شیرینی (la pasta)

  • 1.- ¿Qué pastas tienen? - Tenemos croissants y brioches.
    1. - چه شیرینی‌هایی دارید؟ - کروسان و نان بریوش داریم.

4 شیرینی (اسپانیا) (la pasta)

  • 1.Por la tarde merendamos té y pastas.
    1. بعدازظهر چای نوشیدیم و شیرینی خوردیم.

5 پوره (la pasta)

  • 1.Unta la pasta de ajo en las galletas, verás qué rica.
    1. پوره سیر را روی بیسکوئیت‌ها بزن و ببین چقدر خوشمزه می‌شود.

6 خمیر (la pasta)

  • 1.Tienes que mezclar el yeso y la arena con agua hasta obtener una pasta.
    1. باید گچ و ماسه را با آب مخلوط کنی تا خمیر به‌دست بیاید.

7 ویژگی خصوصیت (la pasta)

  • 1.Es un gran tenista y tiene pasta de campeón.
    1. او تنیسور بزرگی است و ویژگی یک قهرمان را دارد.

8 پول (اسپانیا) (la pasta)

informal
  • 1.Me robaron el móvil y la pasta.
    1. پول و موبایلم را دزدیدند.

9 کوکائین خالص (la pasta)

  • 1.El traficante que está en el callejón vende pasta.
    1. (آن) قاچاقچی که در آن کوچه است، کوکائین خالص می‌فروشد.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان