Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
É
é
Í
í
Ó
ó
Ú
ú
Ü
ü
Ñ
ñ
1 . پاستا
2 . خمیر (شیرینیپزی)
3 . نان شیرین(اسپانیا)
4 . شیرینی (اسپانیا)
5 . پوره
6 . خمیر
7 . ویژگی
8 . پول (اسپانیا)
9 . کوکائین خالص
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
el pasta
/pˈasta/
غیرقابل شمارش
مذکر
1
پاستا
ماکارونی
1.Dejé de comer pasta y pan porque quiero adelgazar.
1. من دیگر پاستا و نان نمیخورم، زیرا میخواهم لاغر بشوم.
2
خمیر (شیرینیپزی)
(la pasta)
1.Me tienes que explicar cómo haces la pasta de las medialunas.
1. باید به من توضیح بدهی که چطور خمیر کروسان درست میکنی.
3
نان شیرین(اسپانیا)
شیرینی
(la pasta)
1.- ¿Qué pastas tienen? - Tenemos croissants y brioches.
1. - چه شیرینیهایی دارید؟ - کروسان و نان بریوش داریم.
4
شیرینی (اسپانیا)
(la pasta)
1.Por la tarde merendamos té y pastas.
1. بعدازظهر چای نوشیدیم و شیرینی خوردیم.
5
پوره
(la pasta)
1.Unta la pasta de ajo en las galletas, verás qué rica.
1. پوره سیر را روی بیسکوئیتها بزن و ببین چقدر خوشمزه میشود.
6
خمیر
(la pasta)
1.Tienes que mezclar el yeso y la arena con agua hasta obtener una pasta.
1. باید گچ و ماسه را با آب مخلوط کنی تا خمیر بهدست بیاید.
7
ویژگی
خصوصیت
(la pasta)
1.Es un gran tenista y tiene pasta de campeón.
1. او تنیسور بزرگی است و ویژگی یک قهرمان را دارد.
8
پول (اسپانیا)
(la pasta)
informal
1.Me robaron el móvil y la pasta.
1. پول و موبایلم را دزدیدند.
9
کوکائین خالص
(la pasta)
1.El traficante que está en el callejón vende pasta.
1. (آن) قاچاقچی که در آن کوچه است، کوکائین خالص میفروشد.
کلمات نزدیک
ir de compras
una docena de huevos
una botella de leche
compañero de clase
zumo
melón
bandeja
jarra
plato hondo
plato llano
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان