Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
É
é
Í
í
Ó
ó
Ú
ú
Ü
ü
Ñ
ñ
1 . اثر
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
el rastro
/rˈastɾo/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: rastros]
1
اثر
نشانه، رد
1.Los investigadores buscaban algún rastro que les indicaría dónde ir.
1. محققان بهدنبال نشانهای هستند که به آنها نشان بدهد که کجا بروند.
کلمات نزدیک
sustraer
suplantación de identidad
furgoneta
municipal
documentación
vestigio
conducta
averiguar
castigar
acoso
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان