Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
É
é
Í
í
Ó
ó
Ú
ú
Ü
ü
Ñ
ñ
1 . خورشید
2 . آفتاب
3 . عزیزم
4 . سول (یکای پول پرو)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
el sol
/sˈɔl/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: soles]
1
خورشید
1.Galileo Galilei declaró que la tierra gira alrededor del sol.
1. "گالیلئو گالیله" اعلام کرد که زمین به دور خورشید میچرخد.
2
آفتاب
نور آفتاب
1.El sol me calienta.
1. آفتاب من را گرم میکند.
3
عزیزم
1.Ven aquí mi sol.
1. بیا اینجا عزیزم.
4
سول (یکای پول پرو)
1.El viaje en taxi desde el aeropuerto de Lima me costó unos 60 soles.
1. سفر با تاکسی از فرودگاه لیما حدوداً شصت سول شد.
کلمات نزدیک
estrella
planeta
magma
lava
grafito
tierra
luna
cohete
mercurio
venus
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان