[فعل]

accompagner

/akɔ̃paɲe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: accompagné] [حالت وصفی: accompagnant] [فعل کمکی: avoir ]

1 همراهی کردن

  • 1.Il accompagne sa mère chez le docteur.
    1. او مادرش را تا (مطب) دکتر همراهی می‌کند.
  • 2.Paul, je veux t'accompagner.
    2. "پل"، من می خواهم تو را همراهی کنم.

2 در پی داشتن به دنبال داشتن، به بار آوردن (s'accompagner)

  • 1.Un échec s'accompagne toujours de quelque humiliation.
    1. یک شکست همیشه تحقیری در پی دارد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان