[فعل]

accomplir

/akɔ̃pliʀ/
فعل گذرا
[گذشته کامل: accompli] [حالت وصفی: accomplissant] [فعل کمکی: avoir ]

1 (با موفقیت) به پایان رساندن تکمیل کردن، انجام دادن

  • 1.Elle tenait à accomplir les dernières volontés de sa mère.
    1. او قصد داشت آخرین خواسته‌های مادرش را انجام دهد.
  • 2.Mon assistant m'a aidé à accomplir mon projet.
    2. دستیارم به من کمک کرد طرحم را (با موفقیت) به پایان برسانم.

2 شکوفا شدن (مجازی) به بار نشستن (s'accomplir)

  • 1.Il s'accomplit vraiment dans ce nouveau travail.
    1. او حقیقتا در این کار جدید شکوفا شده است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان