[فعل]

accorder

/akɔʀde/
فعل گذرا
[گذشته کامل: accordé] [حالت وصفی: accordant] [فعل کمکی: avoir ]

1 دادن اعطا کردن

  • 1.J'accorde des augmentations de salaire à mes employés chaque année.
    1. من هر سال به کارمندانم افزایش حقوق می‌دهم.
  • 2.Les autorités nationales m'ont accordé un visa d'entrée pour visiter ce pays.
    2. مقامات ملی برای دیدن این کشور به من ویزا دادند.

2 هماهنگ بودن مطابقت کردن، باهم جور بودن (s'accorder)

  • 1.Le verbe s'accorde avec le sujet.
    1. فعل با فاعل مطابقت می‌کند.
  • 2.Leurs modes de vie s'accordent très bien.
    2. شیوه‌های زندگیش خیلی خوب باهم هماهنگ هستند.

3 کوک کردن

  • 1.Accorder d'un instrument
    1. سازی را کوک کردن
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان