[فعل]

accumuler

/akymyle/
فعل گذرا و ناگذر

1 جمع کردن گرد آوردن

2 تلمبار کردن توده کردن، روی هم انباشتن

  • 1.Cette famille a accumulé de la nourriture avant la tempête de neige.
    1. این خانواده قبل از کولاک مواد غذایی را تلمبار کرده است.
  • 2.Sébastien accumule les dossiers sur son bureau.
    2. سباستین پرونده‌ها را روی میزش تلمبار می‌کند.

3 جمع کردن (پول) اندوختن (پول و ثروت)

  • 1.Accumuler les richesses.
    1. جمع کردن ثروت.
  • 2.Georges accumule de l'argent pour ses vieux jours.
    2. "ژرژ" برای روزهای پیری‌اش پول جمع می‌کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان