[فعل]

affirmer

/afiʀme/
فعل گذرا
[گذشته کامل: affirmé] [حالت وصفی: affirmant] [فعل کمکی: avoir ]

1 ادعا کردن

affirmer faire quelque chose
انجام کاری را ادعا کردن
  • 1. Il a affirmé n'avoir jamais menti aux journalistes.
    1. او ادعا کرد که هیچ وقت به روزنامه‌نگاران دروغ نگفته است.
  • 2. Le prévenu affirme ne pas être coupable.
    2. متهم ادعا می‌کند گناهکار نیست.

2 اثبات کردن

affirmer que...
اثبات کردن که...
  • 1. J'affirme qu'elle n'était pas là hier.
    1. من اثبات می‌کنم که او دیروز آنجا نبود.
  • 2. J'affirme que je n'en savais rien.
    2. ادعا می‌کنم که هیچی ازش نمی‌دانم.
affirmer quelque chose
چیزی را اثبات کردن
  • Le professeur a affirmé son autorité dans la salle de classe.
    استاد قدرتش را در کلاس اثبات کرد.

3 اظهار داشتن گفتن

affirmer faire quelque chose
انجام کاری را اظهار داشتن
  • Le prévenu affirme ne pas être coupable.
    متهم اظهار می‌دارد گناهکار نیست.

4 با اعتماد به نفس رفتار کردن (s'affirmer)

  • 1.Ce jeune garçon s'affirme.
    1. این پسر جوان با اعتماد به نفس رفتار می‌کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان