[فعل]

aimer

/eme/
فعل گذرا
[گذشته کامل: aimé] [حالت وصفی: aimant] [فعل کمکی: avoir ]

1 دوست داشتن خوش آمدن

مترادف و متضاد apprécier chérir goûter détester haïr
aimer quelque chose
چیزی را دوست داشتن
  • J'aimer beaucoup la lecture et le sport.
    مطالعه و ورزش را خیلی دوست دارم.
aimer quelqu'un de tout son cœur
کسی را از صمیم قلب دوست داشتن
  • J'aime ma mère de tout mon cœur.
    من مادرم را از صمیم قلب دوست دارم.
aimer faire quelque chose
انجام کاری را دوست داشتن
  • Elle aime jouer avec ses poupées.
    او دوست دارد با عروسک‌هایش بازی کند.
aimer à la folie/la mort
تا حد دیوانگی/مرگ دوست داشتن
  • Elle l'aime à la folie.
    او را تا حد دیوانگی دوست دارد.
aimer mieux
بیشتر دوست داشتن [ترجیح دادن]
  • 1. Elle aime mieux la voiture que le train.
    1. او ماشین را به قطار ترجیح می‌دهد.
  • 2. Elle aime mieux que ses enfants aillent à la garderie.
    2. ترجیح می‌دهد که بچه‌هایش به مهدکودک بروند.
Je t'aime.
عاشقت هستم. [بین عاشق و معشوق]
Je t'aime bien.
دوستت دارم. [بین دو دوست]

2 همدیگر را دوست داشتن یکدیگر را دوست داشتن (s'aimer)

s'aimer
همدیگر را دوست داشتن
  • 1. Deux pigeons s'aimaient d'amour tendre.
    1. دو کبوتر همدیگر را با عشقی شیرین دوست می‌داشتند.
  • 2. On s'aime très fort.
    2. ما همدیگر را بسیار زیاد دوست داریم.

3 خود را دوست داشتن (s'aimer)

مترادف و متضاد se plaire
s'aimer
خود را دوست داشتن
  • 1. Elle ne s'aime pas avec les cheveux courts.
    1. او خودش را با این موهای کوتاه دوست ندارد.
  • 2. Je m'aime tout le temps, n'importe quoi peut arriver.
    2. من همیشه خودم را دوست دارم، مهم نیست چه اتفاقی بیفتد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان