[فعل]

arranger

/aʀɑ̃ʒe/
فعل بی قاعده فعل گذرا
[گذشته کامل: arrangé] [حالت وصفی: arrangeant] [فعل کمکی: avoir ]

1 مرتب کردن نظم و ترتیب دادن

  • 1.J'ai arrangé les papiers sur mon bureau.
    1. من کاغذها را روی میزم مرتب کردم.
  • 2.Vanessa arrangeait les fleurs dans le vase.
    2. "ونسا" گل‌ها را در گلدان مرتب میکرد.

2 برنامه‌ریزی کردن سازمان دادن

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان