Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . مرتب کردن
2 . برنامهریزی کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
arranger
/aʀɑ̃ʒe/
فعل بی قاعده
فعل گذرا
[گذشته کامل: arrangé]
[حالت وصفی: arrangeant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
مرتب کردن
نظم و ترتیب دادن
1.J'ai arrangé les papiers sur mon bureau.
1. من کاغذها را روی میزم مرتب کردم.
2.Vanessa arrangeait les fleurs dans le vase.
2. "ونسا" گلها را در گلدان مرتب میکرد.
2
برنامهریزی کردن
سازمان دادن
تصاویر
کلمات نزدیک
arrangement
arrangeant
arraisonner
arraché
arracheur
arrangeur
arrestation
arrhes
arrimer
arrivage
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان