[اسم]

l'arrestation

/aʀɛstasjɔ̃/
قابل شمارش مونث

1 دستگیری توقیف، بازداشت

  • 1.J'ai lu à propos de l'arrestation d'un trafiquant.
    1. من راجع به دستگیری یک قاچاقچی (در روزنامه) خوانده‌ام.
  • 2.La police procède enfin à l'arrestation du récidiviste.
    2. پلیس در نهایت دست به دستگیری یک مجرم سابقه‌دار زد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان