Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . به آرامی تکان دادن
2 . آرام کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
bercer
/bɛʀse/
فعل بی قاعده
فعل گذرا
[گذشته کامل: bercé]
[حالت وصفی: berçant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
به آرامی تکان دادن
1.Elle a bercé le bébé dans ses bras.
1. او بچه را در آغوشش به آرامی تکان داد.
2.La maman prit le bébé dans ses bras pour le bercer.
2. مامان برای به آرامی تکان دادن بچه، او را در آغوشش گرفت.
2
آرام کردن
تسکین دادن، تسلی دادن
1.La mère a bercé le bébé pour le calmer.
1. مادر برای آرام کردن بچه او را تسلی داد.
2.Le bruit de la mer les berçait.
2. صدای دریا آنها را آرام میکرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
berceau
bercail
bepc
benêt
benoît
berceuse
bergamote
berge
berger
bergerie
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان