[اسم]

le boucher

/buʃe/
قابل شمارش مذکر
[جمع: bouchers] [مونث: bouchère]

1 قصاب

  • 1.Il est peut-être boucher ou chasseur.
    1. او احتمالا قصاب یا شکارچی است.
  • 2.Le boucher et sa femme étaient au concert.
    2. قصاب و زنش هم تو کنسرت بودند.

2 سلاخ جلاد

informal
مترادف و متضاد assassin bourreau charcutier sanguinaire
  • 1.C'est un vrai boucher.
    1. او واقعا سلاخ است.
  • 2.Il est boucher, qu'il tue les moutons, les bœufs.
    2. او سلاخ است. گوسفندها و گوساله‌ها را می‌کشد.
نکته:
به صورت مجازی به جراح یا دندانپزشک کارنابلد هم می‌گویند.
[فعل]

boucher

/buʃe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: bouché] [حالت وصفی: bouchant] [فعل کمکی: avoir ]

3 در (چیزی) را بستن

مترادف و متضاد clore fermer obturer
Boucher une bouteille/un stylo...
در یک بطری/خودکار... را بستن
  • Bouche ton bouteille afin qu'elle ne verse pas de l'eau.
    در بطری‌ات را ببند تا آب ازش بیرون نریزد.

4 (راه) بند آوردن سد کردن، مانع شدن، پوشاندن

مترادف و متضاد aveugler couvrir engorger obstruer
boucher la vue/la rue...
مانع دید شدن/خیابان... را بند آوردن
  • 1. Ce mur bouche la vue.
    1. این دیوار مانع دید می‌شود.
  • 2. Cet immeuble nous bouche la vue sur la mer.
    2. این ساختمان مانع دید ما به دریا می‌شود.
  • 3. De gros nuages bouchaient l'horizon.
    3. ابرهای بزرگی، افق را پوشانده بود.
  • 4. Le camion de déménageurs bouche la rue.
    4. این کامیون اسباب‌کشی خیابان را بند می‌آورد.

5 مسدود کردن پر کردن، گرفتن

  • 1.Les toilettes sont bouchées.
    1. چاه توالت‌ گرفته.
boucher un trou/un puits...
سوراخی/چاهی... را مسدود کردن
  • Boucher un puits avec du ciment
    چاهی را با سیمان مسدود کردن
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان