[فعل]

brocarder

/bʀɔkaʀde/
فعل گذرا
[گذشته کامل: brocardé] [حالت وصفی: brocardant] [فعل کمکی: avoir ]

1 مسخره کردن طعنه زدن، توهین کردن

  • 1.Elle vient de vous brocarder.
    1. او (همین چند لحظه پیش) به شما توهین کرد.
  • 2.Il y a 2 jours, tu voulais brocarder cette idée.
    2. 2 روز پیش تو می‌خواستی این فکر را مسخره کنی.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان