[فعل]

côtoyer

/kotwaje/
فعل بی قاعده فعل گذرا
[گذشته کامل: côtoyé] [حالت وصفی: côtoyant] [فعل کمکی: avoir ]

1 قاطی شدن نزدیک شدن (به کسی یا چیزی)

  • 1.Elle côtoie beaucoup d'artistes.
    1. او خیلی با هنرمندان قاطی می‌شود.
  • 2.Son métier lui permet de côtoyer des stars.
    2. شغلش به او این امکان را میدهد که به ستاره‌ها نزدیک شود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان