[اسم]

la carte

/kaʀt/
قابل شمارش مونث
[جمع: cartes]

1 صورت غذا منو غذا

  • 1.Le serveur présente la carte des desserts.
    1. پیشخدمت، منوی دسر را نشان می‌دهد.
à la carte
در منو
  • Vous pouvez choisir entre un plat à la carte ou des plats de saison.
    می‌توانید یا یک غذای موجود در منو را انتخاب کنید یا یکی از غذاهای فصلی را.

2 نقشه (جغرافیا)

مترادف و متضاد plan
  • 1.Cette carte est très ancienne.
    1. این نقشه خیلی قدیمی است.
une carte de France/d'une île...
نقشه فرانسه/یک جزیره...
  • 1. Le professeur de géographie accroche une carte de l'Europe sur un mur de la classe.
    1. استاد جغرافیا نقشه اروپا را روی یکی از دیوارهای کلاس آویزان می‌کند.
  • 2. Les randonneurs se dirigent à l'aide d'une carte de la forêt.
    2. گردشگران به کمک نقشه جنگل راهشان را پیدا می‌کنند.
  • 3. Vous avez la carte de cette île ?
    3. نقشه این جزیره را دارید؟

3 ورق پاسور

jouer aux cartes
ورق بازی کردن
  • Ils aiment jouer aux cartes.
    آنها ورق‌بازی را دوست دارند.
faire un tour de cartes
ورق‌ها را بر زدن
  • Le magicien fait un tour de cartes.
    جادوگر ورق‌ها را بر می‌زند.

4 کارت

une carte d’abonnement/d’étudiant/de membre/postale/bancaire...
کارت اشتراک/دانشجویی/عضویت/پستال/بانکی...
  • 1. Ce commerçant propose une carte de fidélité à ses bons clients.
    1. این فروشنده، کارت تخفیف به مشتریان خوبش می‌دهد.
  • 2. N'oubliez pas votre carte d'identité.
    2. کارت ملی‌تان را فراموش نکنید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان