[اسم]

la chronique

/kʀɔnik/
قابل شمارش مونث

1 رویداد شمار وقایع‌نامه

  • 1.Il étudie avec plaisir les chroniques du Moyen Age.
    1. او با لذت وقایع‌نامه قرون وسطی را مطالعه می‌کند.
[صفت]

chronique

/kʀɔnik/
قابل مقایسه
[حالت مونث: chronique] [مذکر قبل از حرف صدادار: chronique] [جمع مونث: chroniques] [جمع مذکر: chroniques]

2 مزمن (درد)

  • 1.Il souffre d'un mal chronique.
    1. او از یک درد مزمن رنج میبرد.
  • 2.Mon médecin m'a prescrit des comprimés pour ma toux chronique.
    2. پزشکم برای سرفه مزمنم برایم قرص‌هایی تجویز کرده است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان