[اسم]

le chronomètre

/kʀɔnɔmɛtʀ/
قابل شمارش مذکر

1 زمان‌سنج کرنومتر

  • 1.Au coup de sifflet, tu déclencheras le chronomètre.
    1. با صدای سوت، تو کرنومتر را بزن [راه بینداز].
  • 2.Il contrôle la vitesse des coureurs avec un chronomètre.
    2. او سرعت دوندگان را با یک زمان‌سنج کنترل می‌کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان