[فعل]

coller

/kɔle/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته کامل: collé] [حالت وصفی: collant] [فعل کمکی: avoir ]

1 چسباندن چسبیدن

  • 1.Ce timbre ne colle plus.
    1. این تمبر دیگر نمی‌چسبد.
  • 2.La confiture colle aux doigts.
    2. مربا به انگشتانم می‌چسبد.
coller quelque chose à/sur quelque chose
چیزی را به/روی چیزی چسباندن
  • 1. Il ne reste plus qu'à coller le papier aux murs.
    1. دیگر فقط مانده که کاغذ به دیوارها بچسبانیم.
  • 2. J'ai collé une étiquette sur la boîte pour indiquer son contenu.
    2. من برای نشان دادن محتوایش، یک برچسب روی جعبه چسباندم.
coller quelque chose
چیزی را چسباندن
  • Coller les pièces d'une maquette
    تیکه‌های یک ماکت را چسباندن
coller à quelqu'un
به کسی چسبیدن
  • Il me colle depuis ce matin.
    از صبح تا حالاست که بهم چسبیده.

2 چسباندن پیست کردن (رایانه)

coller un dossier/un texte...
پرونده‌ای/متنی...را چسباندن
  • J'ai copié le texte pour le coller dans un nouveau document.
    من متن را کپی کردم تا در یک فولدر جدید آن را پیست کنم.

3 گذاشتن چسباندن

coller quelque chose à/sur quelque chose
چیزی را به/روی چیزی گذاشتن [چسباندن]
  • 1. coller son front à la vitre
    1. پیشانی خود را روی شیشه چسباندن
  • 2. J’ai collé mon oreille au mur.
    2. گوشم را روی دیوار گذاشتم.

4 رفوزه شدن مردود شدن

  • 1.Ces étudiants sont collés chaque semestre.
    1. این دانشجویان هر ترم رفوزه می‌شوند.

5 جور بودن جور درآمدن

informal
مترادف و متضاد marcher
ça colle?
همه چی روبراهه؟ همه چی جوره؟
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان