[اسم]

le commissaire

/kɔmisɛʀ/
قابل شمارش مذکر

1 بازرس پلیس قضایی، کمیسر

  • 1.Julie vient d'être nommée commissaire à Orléans.
    1. "ژولی" اخیرا (به سمت) پلیس قضایی "اورلئان" منصوب شده است.
  • 2.Un nouveau commissaire est chargé de l'enquête.
    2. یک بازرس جدید مسئول بازجویی شده است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان