[اسم]

la commotion

/komosjɔ̃/
قابل شمارش مونث

1 تکان شدید ضربه

  • 1.Il est décédé d'une commotion cérébrale.
    1. او در اثر یک ضربه مغزی مرده است.
  • 2.Les commotions d'un tremblement de terre.
    2. تکانهای شدید یک زمین‌لرزه.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان