[صفت]

commun

/kɔmœ̃/
قابل مقایسه

1 متداول معمول، مرسوم

  • 1.Ce sont des manières très communes.
    1. اینها شیوه‌های بسیار معمول هستند.
  • 2.L'anglais est souvent la langue commune lors des négociations commerciales.
    2. انگلیسی اغلب زبان متداول به هنگام مذاکرات تجاری است

2 مشترک

  • 1.L'anglais est souvent la langue commune lors des négociations commerciales.
    1. زبان انگلیسی اغلب به هنگام بحث‌های تجاری زبان مشترک است.
  • 2.Nous travaillons sur un projet commun avec nos collègues.
    2. ما با همکارانمان روی یک پروژه مشترک کار می‌کنیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان