Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . متداول
2 . مشترک
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
commun
/kɔmœ̃/
قابل مقایسه
1
متداول
معمول، مرسوم
1.Ce sont des manières très communes.
1. اینها شیوههای بسیار معمول هستند.
2.L'anglais est souvent la langue commune lors des négociations commerciales.
2. انگلیسی اغلب زبان متداول به هنگام مذاکرات تجاری است
2
مشترک
1.L'anglais est souvent la langue commune lors des négociations commerciales.
1. زبان انگلیسی اغلب به هنگام بحثهای تجاری زبان مشترک است.
2.Nous travaillons sur un projet commun avec nos collègues.
2. ما با همکارانمان روی یک پروژه مشترک کار میکنیم.
تصاویر
کلمات نزدیک
commotion
commodité
commode
commissure
commissionnaire
communal
communautaire
communautarisme
communauté
communauté de partage
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان