[فعل]

composter

/kɔ̃pɔste/
فعل گذرا
[گذشته کامل: composté] [حالت وصفی: compostant] [فعل کمکی: avoir ]

1 اعتبار بخشیدن معتبر کردن، تصدیق کردن

  • 1.Composter son billet avant de monter dans le train.
    1. اعتبار بخشیدن به بلیط قبل از سوار شدن به قطار.
  • 2.Il faut composter un billet pour l'utiliser.
    2. باید یک بلیط را برای استفاده کردن از آن معتبر کرد.

2 کود کردن

  • 1.Composter les feuilles mortes
    1. برگ‌های مرده را کود کردن
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان