[فعل]

composer

/kɔ̃poze/
فعل گذرا
[گذشته کامل: composé] [حالت وصفی: composant] [فعل کمکی: avoir ]

1 (باصفحه کلید) وارد کردن شماره‌گیری کردن

composer des éléments d'un code/d'un numéro... (sur un cadran/clavier...)
کدهایی/شماره‌هایی... را (با شماره‌گیر/صفحه کلید...) وارد کردن
  • 1. Composez votre code secret.
    1. رمز عبور خود را وارد کنید.
  • 2. Il suffit pour cela de composer le 1-800-465-4336.
    2. برای این کافی است 1-800-465-4336 را شماره‌گیری کنید.
  • 3. Je compose ton numéro sur un cadran.
    3. من شماره‌ات را با شماره‌گیر تلفن می‌گیرم.
  • 4. Je compose un texte sur la machine à écrire.
    4. من با ماشین تحریر متنی را وارد می‌کنم. [می‌نویسم.]

2 درست کردن آماده کردن، تدارک دیدن

مترادف و متضاد confectionner préparer réaliser
composer quelque chose
چیزی درست کردن
  • 1. Avec les fleurs du jardin, je compose un bouquet.
    1. من با گل‌های باغ، یک دسته‌گل درست می‌کنم.
  • 2. Elle compose un cocktail pour ses invités.
    2. او برای مهمانانش یک کوکتل درست می‌کند.

3 (اثر ادبی یا هنری) نوشتن

مترادف و متضاد créer écrire
composer un poème/une musique/une texte...
شعری/یک موسیقی/متنی... را نوشتن
  • 1. Elle compose la mélodie de ses chansons.
    1. او ملودی ترانه‌هایش را می‌نویسد.
  • 2. Il compose ses poèmes, ne le dérange pas.
    2. او دارد شعر می‌نویسد، مزاحمش نشو.

4 تشکیل دادن ایجاد کردن

مترادف و متضاد constituer former
composer quelque chose
چیزی را تشکیل دادن
  • 1. Les députés qui composent la commission d'enquête.
    1. نمایندگانی که کمیسیون تحقیق را تشکیل می‌دهند.
  • 2. Les enfants du village composent l'équipe de foot.
    2. بچه‌‌های دهکده تیم فوتبال را تشکیل می‌دهند.

5 امتحان دادن

composer en sciences économiques/en mathématique...
امتحان علوم اقتصادی/ریاضیات... دادن
  • 1. Lundi prochain, je composerai en sciences économiques.
    1. دوشنبه بعدی، من امتحان علوم اقتصادی خواهم داد.
  • 2. Nous composons en géographie.
    2. امتحان جغرافیا می‌دهیم.

6 کنار آمدن (با) مصالحه کردن (با)

مترادف و متضاد transiger
composer (avec quelqu'un)
(با کسی) کنار آمدن
  • 1. Il pense à composer avec ses concurrents.
    1. در نظر دارد که با رقبایش مصالحه کند.
  • 2. Nous composons petit à petit.
    2. کم‌کم با هم کنار می‌آییم.

7 تشکیل شدن (از) (se composer)

مترادف و متضاد se constituer
se composer de quelque chose
از چیزی تشکیل شدن
  • 1. L’uniforme se compose d’une veste, d’un pantalon et d’une cravate.
    1. لباس اداری از کت، شلوار و کراوات تشکیل شده‌است.
  • 2. Un clavier alphanumérique se compose de touches portant des lettres et des chiffres.
    2. صفحه‌کلید حرفی‌عددی از کلیدهایی که هم حروف اند و هم عدد، تشکیل می‌شود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان