[قید]

confortablement

/kɔ̃fɔʀtabləmɑ̃/
غیرقابل مقایسه

1 به راحتی راحت

  • 1.La pension de ma grand-mère est suffisante pour qu'elle vive confortablement.
    1. حقوق بازنشستگی مادربزرگم کافیست تا او (بتواند) راحت زندگی کند.
  • 2.Nous regardons un film confortablement installés dans des fauteuils.
    2. ما (در حالیکه) به راحتی در صندلی‌های دسته‌دار جای گرفته‌ایم فیلم می‌بینیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان