Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . رو در روی هم قرار دادن
2 . مواجه شدن
3 . مقایسه کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
confronter
/kɔ̃fʀɔ̃te/
فعل گذرا
[گذشته کامل: confronté]
[حالت وصفی: confrontant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
رو در روی هم قرار دادن
رو به رو کردن
1.L'accusée a été confrontée aux témoins.
1. متهم با شاهدها رو به رو شد.
2.Le juge confronte la victime et l'agresseur.
2. قاضی، قربانی و متجاوز را رو در روی هم قرار میدهد.
2
مواجه شدن
رو به رو شدن، رو در رو شدن
(se confronter)
1.Le tennisman français s'est confronté à plus fort que lui aujourd'hui.
1. تنیسباز با (حریفی) قدرتمندتر از خودش مواجه شد.
3
مقایسه کردن
1.Ce débat permet de confronter les programmes des candidats.
1. این مناظره امکان مقایسهی برنامههای کاندیداها را میدهد.
2.Confronter les méthodes.
2. مقایسه کردن روشها.
تصاویر
کلمات نزدیک
confrontation
conforter
confortablement
confortable
confort
confrère
confrérie
confucianisme
confucianiste
confus
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان