[فعل]

confronter

/kɔ̃fʀɔ̃te/
فعل گذرا
[گذشته کامل: confronté] [حالت وصفی: confrontant] [فعل کمکی: avoir ]

1 رو در روی هم قرار دادن رو به رو کردن

  • 1.L'accusée a été confrontée aux témoins.
    1. متهم با شاهدها رو به رو شد.
  • 2.Le juge confronte la victime et l'agresseur.
    2. قاضی، قربانی و متجاوز را رو در روی هم قرار می‌دهد.

2 مواجه شدن رو به رو شدن، رو در رو شدن (se confronter)

  • 1.Le tennisman français s'est confronté à plus fort que lui aujourd'hui.
    1. تنیس‌باز با (حریفی) قدرتمندتر از خودش مواجه شد.

3 مقایسه کردن

  • 1.Ce débat permet de confronter les programmes des candidats.
    1. این مناظره امکان مقایسه‌ی برنامه‌های کاندیداها را می‌دهد.
  • 2.Confronter les méthodes.
    2. مقایسه کردن روش‌ها.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان