Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . تسخیر کردن
2 . شیفتهی خود کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
conquérir
/kɔ̃keʀiʀ/
فعل بی قاعده
فعل گذرا
[گذشته کامل: conquis]
[حالت وصفی: conquérant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
تسخیر کردن
تصرف کردن
1.L'armée a conquis le château après un siège.
1. ارتش بعد از یک محاصره کاخ را تصرف کرد.
2.Les entreprises innovent pour conquérir de nouveaux marchés.
2. شرکتها برای تسخیر کردن بازارهای جدید نوآوری میکنند.
2
شیفتهی خود کردن
به دام انداختن
1.Il a conquis sa future femme par sa prévenance.
1. او با مهربانیاش زن آیندهاش را شیفتهی خود کرد.
2.Sa bonté m'a conquis.
2. مهربانیاش مرا شیفتهی خود کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
conquérant
conquis
connu comme le loup blanc
connu
connotation
conquête
consacrer
consacré
consanguin
consciemment
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان