[فعل]

convaincre

/kɔ̃vɛ̃kʀ/
فعل بی قاعده فعل گذرا
[گذشته کامل: convaincu] [حالت وصفی: convainquant] [فعل کمکی: avoir ]

1 متقاعد کردن قانع کردن، مجاب کردن

مترادف و متضاد persuader
  • 1.Sa mère a réussi à la convaincre de continuer ses études.
    1. مادرش موفق به قانع کردن او برای ادامه‌ی تحصیلاتش شد.
  • 2.Ton argument ne me convainc pas du tout.
    2. دلیلت ابدا مرا قانع نکرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان