[فعل]

correspondre

/kɔʁɛspˈɔ̃dʁ/
فعل گذرا
[گذشته کامل: correspondu] [حالت وصفی: correspondant] [فعل کمکی: avoir ]

1 مطابق بودن تطبیق کردن، هم‌خوانی داشتن، خواندن

مترادف و متضاد accorder convenir
correspondre à quelque chose
با چیزی هم‌خوانی داشتن
  • 1. Ça ne correspond pas à ce que tu viens de dire.
    1. این با چیزی که الان گفتی، هم‌خوانی ندارد.
  • 2. Sa version des faits ne correspond pas à la réalité.
    2. این سلسه حوادث با واقعیت هم‌خوانی ندارد.

2 مکاتبه کردن نامه‌نگاری کردن

  • 1.C'est le temps de correspondre.
    1. وقتش است که مکاتبه کنیم.
  • 2.Nous correspondons en italien ou en français.
    2. ما به ایتالیایی و فرانسوی نامه‌نگاری می‌کنیم.

3 (به جایی) راه داشتن

correspondre avec quelque part
به جایی راه داشتن
  • 1. Sa maison correspondait avec la cave.
    1. خانه‌اش به زیرزمین راه داشت.
  • 2. Son bureau correspond directement avec sa chambre.
    2. دفترش مستقیماً به اتاقش راه دارد.

4 ارتباط داشتن (با) در ارتباط بودن (با)

مترادف و متضاد communiquer contacter
correspondre avec quelqu'un
با کسی در ارتباط بودن
  • 1. Depuis son départ, on correspond régulièrement avec lui.
    1. پس از رفتنش، ما مرتباً با او در ارتباط هستیم.
  • 2. Je corresponds avec cette Américaine depuis notre adolescence.
    2. من با این آمریکایی از دوران نوجوانی‌مان در ارتباطم.
نکته
دقت کنید که در این معنی «ارتباط داشتن» صرفاً از طریق تلفن یا نامه مدنظر است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان