Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . گمان کردن
2 . باور کردن
3 . اعتقاد داشتن
4 . خود را (جوری) دانستن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
croire
/kʀwaʀ/
فعل بی قاعده
فعل گذرا
[گذشته کامل: cru]
[حالت وصفی: croyant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
گمان کردن
پنداشتن، تصور کردن، فکر کردن، خیال کردن
مترادف و متضاد
imaginer
juger
penser
présumer
supposer
1.-Oui, je crois, mais il faut un peu de patience.
1. - بله این طور فکر میکنم؛ اما باید کمی صبور بود.
croire que...
فکر کردن که...
1. Je croyais que la réunion était à huit heures.
1. فکر میکردم که جلسه ساعت 8 باشد.
2. Je n'aurais jamais cru qu'il en serait capable.
2. هیچوقت گمان نمیکردم که او بتواند انجامش دهد.
croire quelqu'un honnête/malin...
کسی را راستگو/زیرک... پنداشتن
Il me croit honnête.
او مرا راستگو میپندارد.
- Vous croyez ?
- این طور فکر میکنید؟
2
باور کردن
قبول داشتن
مترادف و متضاد
contester
douter
croire quelque chose
چیزی را باور کردن
1. Elle n'a pas cru mon histoire.
1. قصهام را باور نکرد.
2. Il croit tout ce qu’on lui raconte.
2. او هر آنچه را که برایش تعریف میکنند، باور میکند.
3
اعتقاد داشتن
معتقد بودن، عقیده داشتن
مترادف و متضاد
compter sur
croire à quelque chose
به چیزی اعتقاد داشتن
1. Elle croit à son projet.
1. او به برنامهاش اعتقاد دارد.
2. Je crois aux fées même si je ne les vois pas.
2. با اینکه پریان را نمیبینم، اما بهشان اعتقاد دارم.
3. Pourquoi tu ne crois pas en Dieu ?
3. چرا به خدا اعتقاد نداری؟
4
خود را (جوری) دانستن
خود را پنداشتن
(se croire)
مترادف و متضاد
s'imaginer
se figurer
se croire malin/fort...
خود را زیرک/قوی... دانستن
1. Elle se croit fort, n'est-ce pas ?
1. او خودش را قوی میداند، مگر نه؟
2. Il se croit intouchable.
2. او خودش را بهدستآوردنی نمیداند.
تصاویر
کلمات نزدیک
crocodile
crochu
crocheter
crochet
croche-pied
croisade
croisement
croiser
croisière
croissance
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان