[فعل]

croiser

/kʀwaze/
فعل گذرا
[گذشته کامل: croisé] [حالت وصفی: croisant] [فعل کمکی: avoir ]

1 قطع کردن محل تلاقی داشتن (با چیزی)، رد شدن از

مترادف و متضاد couper
croiser quelque chose
از چیزی رد شدن
  • 1. La route croise le bois à la sortie du village.
    1. در خروجی روستا، جاده از جنگل رد می‌شود.
  • 2. Le pont a croisé la rivière.
    2. پل از رودخانه رد شده‌است.

2 همدیگر را دیدن یکدیگر را دیدن، به همدیگر برخورد کردن (se croiser)

se croiser à quelque part
در جایی همدیگر را دیدن
  • 1. Nous nous croisons le matin dans le couloir.
    1. ما صبح در راهرو همدیگر را دیدیم.
  • 2. Nous nous sommes croisés par hasard à la boucherie.
    2. ما اتفاقی یکدیگر را در قصابی دیدیم.

3 (ضربدری) روی هم انداختن

croiser les jambes/les bras...
پاها را روی هم انداختن/دست‌ به سینه بودن [دست‌ها را روی هم انداختن]
  • 1. Elle se croise les bras en attendant.
    1. او صبر کردنا [موقع صبر کردن] دست‌هایش را روی هم می‌اندازد [دست به سینه است.]
  • 2. Il s'est assis en croisant les jambes.
    2. نشست و پاهایش را روی هم انداخت.

4 برخوردن دیدن، ملاقات کردن

مترادف و متضاد rencontrer
croiser quelqu'un ou queluqe chose
به کسی یا چیزی برخوردن
  • 1. J'ai croisé ma voisine à la boulangerie.
    1. من در نانوایی به همسایه‌مان برخوردم.
  • 2. J'ai croisé mon ami dans la rue.
    2. من به دوستم در خیابان برخوردم.
  • 3. Nous avons croisé deux ambulances sur la route.
    3. ما توی جاده دو تا آمبولانس دیدیم.

5 با هم جفت کردن (حیوانات)

croiser des végétaux/des animaux...
گیاهان/حیوانات... را با هم جفت کردن
  • 1. Ils étaient sur le point de croiser les deux végétaux.
    1. آنها در آستانه جفت‌کردن دو نوع گیاه با هم هستند.
  • 2. Le technicien a croisé deux races de chevaux.
    2. متخصص دو نژاد اسب را با هم جفت کرد.

6 روی هم افتادن (لباس)

  • 1.C'est une veste qui croise bien.
    1. این کتی است که لبه‌هایش خوب روی هم می‌افتد.
  • 2.Je me suis acheté un manteau qui croise bien.
    2. یک پالتو برای خودم خریدم که لبه‌هایش خوب روی هم می‌افتد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان