[صفت]

désespéré

/dezɛspeʁˈe/
قابل مقایسه

1 ناامید مایوس

  • 1.Il faut te dire que j'étais désespéré de tout.
    1. باید بهت بگویم که از همه چیز ناامید شده‌ام.

2 مستاصل درمانده

  • 1.Il a beaucoup tenté, il n'a rien arrivé, il est désespéré maintenant.
    1. او خیلی تلاش کرد، به چیزی نرسید، و الان درمانده است.

3 متاسف

  • 1.Je suis désespéré de vous avoir fait attendre si longtemps.
    1. متاسفم که انقدر طولانی منتظرتان گذاشته‌ام.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان