[حرف اضافه]

en

/ɑ̃/

1 از جنس از

une veste en jean/un meuble en chêne/une bague en or...
ژاکتی جین/مبلی از چوب بلوط/حلقه‌ای طلایی...
  • 1. Ces tasses sont en porcelaine.
    1. این فنجان‌ها از جنس چینی هستند.
  • 2. J'ai des tables en bois rouge.
    2. من میزهایی از جنس چوب قرمز دارم.

2 به به شکل، در

en quatre portions/en majuscules/en trois parties...
به چهار قسمت/به حروف بزرگ/به سه قسمت...
  • 1. J'ai divisé le gâteau en quatre portions.
    1. من کیک را به چهار قسمت تقسیم کرده‌ام.
  • 2. J'ai écrit mon nom en majuscules.
    2. من اسمم را به حروف بزرگ نوشته‌ام.
  • 3. Les raisins poussent en grappes.
    3. انگورها به صورت خوشه‌ای رشد می‌کنند.
en T/en étoile/en roug
تی شکل/ستاره شکل/به رنگ قرمز
  • J'ai vu une femme en rouge dans la soirée.
    زنی قرمزپوش را در مهمانی دیدم.
en deuil
در سوگواری
  • Je suis en deuil de mon papi.
    من در سوگواری بابابزرگم هستم.
en réparation
در دست تعمیر
  • La route est en réparation.
    جاده در دست تعمیر است.
en bonne santé
در سلامت کامل
  • Malheureusement, mon père n'est pas en bonne santé.
    بدبختانه، پدرم در سلامت کامل به سر نمی‌برد.
en توصیف‌گر
اینجا نقش توصیف‌گر دارد.

3 در (مکان یا زمان) توی، به مدت

en prison/ville/mer/France...
در زندان/شهر/دریا/فرانسه...
  • 1. J'habite en ville.
    1. من در شهر زندگی می‌کنم.
  • 2. Je suis en France.
    2. من در فرانسه هستم.
en juin/été/1995...
در ماه ژوئن/تابستان/سال 1995
  • 1. En mai 2020, j'envisage d'aller en l'Allemagne.
    1. در ماه مه 2020 برنامه دارم بروم به آلمان.
  • 2. Je suis né en juin 1995.
    2. من در ژوئن 1995 متولد شدم.
en deux mois/en dix ans...
توی [در ظرف] دو ماه/ده سال...
  • 1. Elle a écrit son livre en deux mois.
    1. توی دو ماه کتابش را نوشت.
  • 2. Je peux lire un livre en dix jours.
    2. ظرف ده روز می‌توانم کتابی را بخوانم.

4 به (همراه فعل)

se transformer en quelque chose
به چیزی تبدیل شدن
  • La chenille s'est transformée en papillon.
    کرم پیله به پروانه تبدیل شد.
aller en ville/France...
به شهر/فرانسه... رفتن
  • Je vais en France.
    به فرانسه می‌روم.
convertir en dieu
به خدا اعتقاد پیدا کردن
  • J'ai converti en dieu depuis l'année dernière.
    من از سال پیش به خدا اعتقاد پیدا کردم.
changer des euros en yens
یورو را به ین تبدیل کردن
  • Je veux changer 400 euros en yens.
    می‌خواهم 400 یورو را به ین تبدیل کنم.

5 با (وسیله نقلیه)

en avion/voiture/taxi...
با هواپیما/ماشین/تاکسی...
  • 1. C’est plus rapide en voiture.
    1. با دوچرخه سریع‌تر است.
  • 2. J'y suis allé en voiture.
    2. با دوچرخه رفتم آنجا.

6 وقتی که (عمل همزمان)

en ouvrant/allant...
در حال باز کردن/رفتن...
  • 1. En apprenant la nouvelle, il s’est évanoui.
    1. با شنیدن خبر غش کرد. [در حال شنیدن خبر بود که غش کرد.]
  • 2. Il s’est coupé le doigt en ouvrant une boîte de conserve.
    2. وقتی در کنسرو را باز می‌کرد، انگشتش را برید. [در حال بازکردن در کنسرو بود که انگشتش را برید.]
gérondif
به این ساختار gérondif می‌گویند و نشان‌دهنده دو عمل همزمان است.

7 به عنوان

مترادف و متضاد comme
en bon politicien/ami...
به عنوان یک سیاست‌مدار خوب/دوست...
  • 1. Je te parle en ami.
    1. به عنوان یک دوست با تو حرف می‌زنم.
  • 2. Prends lui en un bon politicien.
    2. او را به عنوان یک سیاستمدار خوب درنظر بگیر.
[ضمیر]

en

/ɑ̃/

8 آن به آن، از آن

  • 1._ Peux-tu aller à la boulangerie ? _ J'en reviens
    1. _ می‌توانی بروی قنادی؟ _ من از آنجا برمی‌گردم.
  • 2.- Tu a des pomme ? - J'en ai (deux).
    2. - تعدادی سیب داری؟ - (دوتا) ازش دارم.
  • 3.J’en ai besoin
    3. به آن احتیاج دارم.
  • 4.J’en suis fier.
    4. به آن افتخار می‌کنم.
  • 5.J’en viens.
    5. از آن جا می‌آیم.
ضمیر en
ضمیر en جای اسمی می‌آید که قبلا آن را استفاده کرده‌ایم. به عبارتی دقیق‌تر جای حرف اضافه فعلی می‌آید که حرف اضافه‌اش de است.
مثال: parler de
j'ai parlé de cela می‌شود J'en ai parlé
مثال: être fier de
Je suis fier de lui می‌شود J'en suis fier
مثال: acheter de
j'ai acheté du vin می‌شود j'en ai acheté

9 به خاطر آن

مترادف و متضاد à cause de
  • 1.Il en est malade.
    1. به خاطر آن مریض است.
  • 2.Il en perd le sommeil.
    2. او به خاطرش نخوابید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان