[عبارت]

en avoir assez de

/ɑ̃navwaʀ ase də/

1 خسته شدن از به ستوه آمدن از، ذله شدن از

en avoir assez de quelque chose/quelqu'un
از (دست) چیزی/کسی خسته شدن
  • 1. Elle en ai assez de ses enfants.
    1. از (دست) بچه‌هایش به ستوه آمده!
  • 2. J'en ai assez de ces histoires.
    2. از این داستان‌ها خسته شده‌ام.
  • 3. J'en ai assez des gens qui se plaignent toujours.
    3. از دست آدم‌هایی که همیشه گله می‌کنند، خسته شده‌ام.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان