[فعل]

enfler

/ɑ̃flˈe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: enflé] [حالت وصفی: enflant] [فعل کمکی: avoir ]

1 ورم کردن متورم شدن، باد کردن

  • 1.Enfler ses joues
    1. گونه‌هایش ورم کردن

2 افزایش دادن بالا بردن

  • 1.Les pluies avaient enflé la rivière.
    1. باران سطح رودخانه‌ها را بالا برد.

3 متورم کردن

  • 1.L'hydropisie enfle le corps
    1. هیدروپیزی بدن را متورم می‌کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان