[اسم]

l'ennui

/ɑ̃nɥi/
قابل شمارش مذکر

1 بی حوصلگی ملال

  • 1.J'ai vaincu l'ennui en me trouvant un passe-temps.
    1. با پیدا کردن یک سرگرمی بر بی حوصلگی غلبه کردم.
  • 2.Je lisais beaucoup là-bas pour tuer l'ennui.
    2. آنجا برای از بین بردن بی حوصلگی خیلی مطالعه می کردم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان