[فعل]

exiger

/ɛgziʒe/
فعل بی قاعده فعل گذرا
[گذشته کامل: exigé] [حالت وصفی: exigeant] [فعل کمکی: avoir ]

1 نیاز داشتن خواستن

مترادف و متضاد demander nécessiter obliger requérir
exiger quelque chose
چیزی خواستن
  • 1. Ce travail exige beaucoup de patience.
    1. این کار صبر بسیار می‌خواهد.
  • 2. Nous exigeons plus de détails.
    2. ما به جزئیات بیشتری نیاز داریم.
exiger + que + subjonctif
نیاز داشتن + که + التزامی
  • J'exige que tu aies au moins une moyenne de 14.
    من می‌خواهم که تو دست‌کم معدل 14 بگیری.

2 درخواست کردن

مترادف و متضاد réclamer revendiquer
exiger quelque chose
چیزی درخواست کردن
  • 1. Elle exigeait réparation pour les dommages subis.
    1. او تعمیر آسیب‌های واردشده را درخواست می‌کرد.
  • 2. Le propriétaire exige d’être payé immédiatement.
    2. صاحب‌خانه فوراً پول را درخواست می‌کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان