Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . نیاز داشتن
2 . درخواست کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
exiger
/ɛgziʒe/
فعل بی قاعده
فعل گذرا
[گذشته کامل: exigé]
[حالت وصفی: exigeant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
نیاز داشتن
خواستن
مترادف و متضاد
demander
nécessiter
obliger
requérir
exiger quelque chose
چیزی خواستن
1. Ce travail exige beaucoup de patience.
1. این کار صبر بسیار میخواهد.
2. Nous exigeons plus de détails.
2. ما به جزئیات بیشتری نیاز داریم.
exiger + que + subjonctif
نیاز داشتن + که + التزامی
J'exige que tu aies au moins une moyenne de 14.
من میخواهم که تو دستکم معدل 14 بگیری.
2
درخواست کردن
مترادف و متضاد
réclamer
revendiquer
exiger quelque chose
چیزی درخواست کردن
1. Elle exigeait réparation pour les dommages subis.
1. او تعمیر آسیبهای واردشده را درخواست میکرد.
2. Le propriétaire exige d’être payé immédiatement.
2. صاحبخانه فوراً پول را درخواست میکند.
تصاویر
کلمات نزدیک
exigence
exigeant
exhumer
exhorter
exhortation
exigibilité
exigible
exigu
exil
exiler
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان