[اسم]

l'explosion

/ɛksplozjɔ̃/
قابل شمارش مونث

1 انفجار

مترادف و متضاد déflagration détonation
  • 1.Heureusement, personne n'a été blessé dans l'explosion.
    1. خوشبختانه هیچ‌کس در انفجار زخمی نشده‌است.
entendre une forte explosion
صدای یک انفجار شدید را شنیدن
  • Les habitants de la ville ont entendu une forte explosion à quelques kilomètres de la ville.
    ساکنان شهر صدای یک انفجار شدید را به فاصله چند کیلومتر دورتر از شهر شنیدند.
mourir dans l'explosion
در انفجار مردن
  • Ils devaient mourir dans l'explosion.
    آنها باید در انفجار مرده باشند.

2 فوران (احساسات) غلیان

مترادف و متضاد débordement démonstration jaillissement
une explosion de révolte/de joie...
فوران شورش/شادی...
  • 1. J'ai vu l'explosion de joie dans ses yeux.
    1. من غلیان شادی را در چشمانش دیدم.
  • 2. Le Président de la République a montré une explosion de colère en parlant de la malaise planétaire.
    2. رئیس جمهور حین حرف زدن درباره آن مشکل محیط‌زیستی فوران خشمش را نشان داد. [بسیار خشمگین شد.]

3 افزایش سرسام‌آور

مترادف و متضاد augmentation croisement développement
l'explosion démographique/de la demande/de l’offre...
افزایش سرسام‌آور جمعیت/تقاضا/عرضه...
  • 1. Dans les années 50 et 60, l'Iran a rencontré l'explosion démographique.
    1. در سال‌های 50 و 60 ایران افزایشی سرسام‌آور در جمعیت را تجربه کرده‌است.
  • 2. L'explosion des nouvelles technologies bouleverse l'information.
    2. افزایش سرسام‌آور تازه‌های تکنولوژی، اطلاعات را دگرگون می‌کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان