Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . کاوش کردن
2 . گشتن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
explorer
/ɛksplɔʀe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: exploré]
[حالت وصفی: explorant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
کاوش کردن
به اکتشاف (جایی) پرداختن
1.C'est un excellent point de départ pour explorer la ville.
1. این یک نقطه شروع عالی برای کاوش (کردن) شهر است.
2.Ils ont exploré de nouveaux territoires.
2. آنها به اکتشاف سرزمینهای جدیدی پرداختهاند.
2
گشتن
جستجو کردن
1.Il faut explorer cette piste.
1. باید این پیست را گشت.
تصاویر
کلمات نزدیک
exploration
explorateur
exploiter
exploitation
exploitant
exploser
exploser son record
explosif
explosion
export
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان