[فعل]

exploiter

/ɛksplwatˈe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: exploité] [حالت وصفی: exploitant] [فعل کمکی: avoir ]

1 بهره‌برداری کردن

مترادف و متضاد cultiver
Exploiter une terre/une mine/une industrie...
زمینی/معدنی/صنعتی... را بهره‌برداری کردن

2 بهره جستن سود جستن، استفاده کردن

مترادف و متضاد profiter
Exploiter le talent/la situation/une idée...
از استعدادی/موقعیتی/ایده‌ای... بهره جستن

3 بهره‌کشی کردن استثمار کردن، سوء استفاده کردن

Exploiter quelqu'un ou quelque chose
از کسی یا چیزی بهره‌کشی کردن
  • 1. Exploiter la naïveté du public
    1. از سادگی مردم سوء استفاده کردن
  • 2. Exploiter la xénophobie à des fins politiques
    2. از بیگانه‌هراسی برای اهداف سیاسی سوء استفاده کردن
  • 3. Le Romain exploitai les peuples vaincus.
    3. رمی‌ها از مردم شکست خورده بهره‌کشی کردند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان