[فعل]

exprimer

/ɛkspʀime/
فعل گذرا
[گذشته کامل: exprimé] [حالت وصفی: exprimant] [فعل کمکی: avoir ]

1 بیان کردن نشان دادن

مترادف و متضاد afficher extérioriser manifester cacher
exprimer quelque chose
چیزی را نشان دادن
  • 1. Certaines personnes peuvent exprimer facilement leurs sentiments.
    1. برخی افراد می‌توانند به آسانی احساساتشان را نشان دهند.
  • 2. Elle exprima son étonnement en haussant les sourcils.
    2. با شانه بالاانداختن تعجبش را نشان داد.
  • 3. Sa bouche bée exprimait son étonnement.
    3. دهان بازش تعجبش را نشان می‌داد.

2 افکار خود را بیان کردن حرف خود را زدن (s'exprimer)

مترادف و متضاد parler s'extérioriser
s'exprimer facilement/bien...
حرف خود را راحت/به‌خوبی... زدن
  • 1. Il s'exprime bien.
    1. او به‌خوبی حرف خود را می‌زند.
  • 2. Il s'exprime très facilement en public.
    2. او در جمع خیلی راحت افکار خود را بیان می‌کند.

3 حاکی بودن از نشانه (چیزی) بودن

مترادف و متضاد révéler traduire dissimuler
exprimer quelque chose
حاکی از چیزی بودن
  • 1. Sa bouche bée exprimait son étonnement.
    1. دهان بازش حاکی از تعجب بود.
  • 2. Son regard exprimait une vive satisfaction.
    2. نگاهش حاکی از رضایتی زیاد بود.

4 گرفتن (آبمیوه) درآوردن

مترادف و متضاد presser
exprimer le jus d'un citron/d'un fruit
آب لیمو/میوه را گرفتن
  • 1. Il exprimait le jus d'une orange.
    1. آو آب یک پرتقال را می‌گرفت.
  • 2. Ma mère exprime le jus d'un citron pour moi.
    2. مادرم برای من آب یک لیمو را می‌گیرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان