[اسم]

la fourchette

/fuʀʃɛt/
قابل شمارش مونث

1 چنگال

  • 1.Le petit enfant savait manger avec un couteau et une fourchette.
    1. بچه کوچک می‌دانست که چگونه با کارد و چنگال غذا بخورد.
  • 2.Une fourchette est tombée de la table.
    2. یک چنگال از میز افتاده است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان