[اسم]

le four

/fuʀ/
قابل شمارش مذکر
[جمع: fours]

1 فر

  • 1.Je dois faire cuire le gâteau au four pendant vingt minutes.
    1. باید به مدت 20 دقیقه شیرینی را در فر بپزم.
  • 2.Jean, sors ton dîner du four.
    2. ژان، شامت را از فر دربیاور.
mettre au four
در فر گذاشتن
  • Il a mis le rôti au four.
    گوشت را توی فر گذاشت.
un four électrique
فر برقی
un four à gaz
فر گازی
un four à micro-ondes
مایکروفر

2 شکست ناکامی، عدم موفقیت

مترادف و متضاد échec
  • 1.Sa nouvelle pièce de théâtre est un four.
    1. نمایش جدید تئاترش یک ناکامی است.
faire un four
شکست خوردن
  • Ce film a fait un four.
    این فیلم با شکست مواجه شد. [شکست خورد]
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان