[اسم]

le frein

/fʀɛ̃/
قابل شمارش مذکر

1 ترمز

  • 1.Frein à main
    1. ترمز دستی
  • 2.Frein hydraulique
    2. ترمز هیدرولیک

2 مانع سد، بازدارنده

  • 1.La présence de policiers est un frein à l'incivisme.
    1. حضور پلیس مانعی برای رفتارهای ضد اجتماعی است.
  • 2.Le chômage est un frein à la croissance.
    2. بیکاری سدی در (راه) رشد است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان