[فعل]

frustrer

/fʀystʀe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: frustré] [حالت وصفی: frustrant] [فعل کمکی: avoir ]

1 دلسرد کردن مایوس کردن، سرخورده کردن

  • 1.Ça me frustre de ne pas pouvoir l'aider.
    1. ناتوانی در کمک به او، مرا دلسرد می‌کند.
  • 2.Cet échec l'a frustré.
    2. این شکست او را مایوس کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان