[صفت]

furieux

/fyʀjø/
قابل مقایسه
[حالت مونث: furieuse] [جمع مونث: furieuses] [جمع مذکر: furieux]

1 خشمگین عصبانی

مترادف و متضاد furibond doux
  • 1.Je pensais que tu serais furieux.
    1. فکر می کردم که تو عصبانی شوی.
  • 2.Marie est furieuse que tu ne sois pas venu nous voir.
    2. ماری عصبانی است که تو نیامدی ما را ببینی.
être furieux contre quelqu'un
بر کسی خشم گرفتن [علیه کسی خشمگین شدن]
  • Elle sont furieuses contre lui.
    بر او خشم می‌گیرد.
être furieux de quelque chose
از چیزی عصبانی بودن
  • Elle était furieuse de cette décision.
    او از این تصمیم عصبانی بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان