[فعل]

gaspiller

/gaspije/
فعل گذرا
[گذشته کامل: gaspillé] [حالت وصفی: gaspillant] [فعل کمکی: avoir ]

1 ولخرجی کردن بیخودی پول خرج کردن

  • 1.J'essaie de ne pas gaspiller mon argent.
    1. من تلاش می‌کنم بیخودی پول خرج نکنم.
  • 2.Ma sœur gaspille son argent.
    2. خواهرم ولخرجی می‌کند.

2 هدر دادن اسراف کردن

  • 1.Gaspiller l'eau en période de sécheresse.
    1. هدر دادن آب در زمان خشکسالی.
  • 2.Le jeune homme a gaspillé la fortune de son père.
    2. مرد جوان ثروت پدرش را هدر داده است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان