[فعل]

grogner

/gʀɔɲe/
فعل ناگذر
[گذشته کامل: grogné] [حالت وصفی: grognant] [فعل کمکی: avoir ]

1 غر زدن نق زدن

  • 1.Il n'est pas content et il grogne.
    1. او راضی نیست و غر می‌زند.
  • 2.L'enfant a grogné quand sa mère l'a envoyé se coucher.
    2. بچه نق زد هنگامی که مادرش او را برای خوابیدن فرستاد.

2 غریدن

  • 1.L'ours mâle qui grogne
    1. خرس نری که می‌‌غرد

3 خُرخُر کردن (گربه، سگ)

  • 1.Chien qui grogne en montrant les dents.
    1. سگی که دندان‌هایش را نشان می‌دهد و خرخر می‌کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان