[فعل]

gronder

/gʀɔ̃de/
فعل ناگذر
[گذشته کامل: grondé] [حالت وصفی: grondant] [فعل کمکی: avoir ]

1 غرش کردن

  • 1.J'entends gronder les canons.
    1. غرش کردن توپ‌ها را می‌شنوم.
  • 2.Pendant l'orage, le tonnerre grondait au loin.
    2. به هنگام توفان، رعد در دوردست غرش می‌کرد.

2 توبیخ کردن دعوا کردن

  • 1.La maman a grondé son enfant qui avait traversé la rue sans regarder.
    1. مامان بچه‌اش را توبیخ کرد که بدون نگاه کردن از خیابان عبور کرده بود.
  • 2.Ma mère m'a grondé parce que j'ai cassé une assiette.
    2. مادرم من را دعوا کرد چون یک بشقاب را شکستم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان